
در گفتوگوی ایبنا با نویسنده قمی عنوان شد؛
پایانِ باز باید خواننده را به جستوجو تشویق کند
قم – نویسنده رمان «آداب جنایت» با اشاره به پایانبندی کتابش گفت: برخی از پایانبندیهای عالی، پایان باز دارند. وقتی داستان خود را به صورت باز پایان میدهیم، باید مردم را به گفتوگو، تفکر و جستوجو برای یافتن پاسخ تشویق کنیم.
سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – یونس عزیزی: یک اصل در حقوق کیفری تحت عنوان «اصل تناسب جرم و جزا» وجود دارد. در این بحث، به این سوال پرداخته میشود که آیا مجازاتهای تعیین شده برای جرائم با شدت و نوع جرم متناسب هستند یا خیر. به عنوان مثال، انتظار میرود که مجازات یک قتل عمدی، سنگینتر از یک سرقت ساده باشد، اما چندان توجهی به این مسئله نمیشود. رمان «آداب جنایت» نوشته مصطفی سلیمانی به این درونمایه پرداخته است. به بهانه چاپ این رمان و عرضه آن در نمایشگاه کتاب تهران با نویسنده کتاب پیرامون این رمان و ادبیات گفتوگو کردیم.
«آداب جنایت» اولین رمان شماست که بهتازگی چاپ شد. ابتدا درباره آغاز روند داستاننویسی خودتان بگویید.
از کودکی به کلاس انشا و ادبیات و نوشتن علاقهمند بودم. انشای بقیه همکلاسیهایم را هم مینوشتم. کتابهای حکایات و تاریخ پدرم را برمیداشتم و میخواندم. خیلی وقت میگذاشتم تا متوجه معانی کلمات شوم و صبر میکردم تا شب با پدرم در موردش صحبت کنم. در مقطع ابتدایی، وقتی دو تا از درسها را کمتر از ۱۲ گرفتم، تنبیه شده و از کتابخانه پدرم محروم شدم. اما هر روز یواشکی خودم را به اتاق کتابخانه میرساندم و چندساعتی درگیرِ کلمات میشدم. بعدها که روانشناسی و فلسفه خواندم، خودم را در موقعیتِ سادهسازیِ مباحث علمی در قالب داستان و روایت دیدم. کارگاه مقدماتی نویسندگی را با مرتضی برزگر شروع کردم و بعد برای آموزش داستان کوتاه سراغ کاوه فولادینسب رفتم و مجید قیصری را برای رماننویسی بهترین گزینه دیدم.
در ادامه مسیر، خاطرات و تجربیاتِ اتاق درمان را در قالب روایت و جستار در فضای مجازی به اشتراک گذاشتم و استقبال زیادی شد. در مجله همشهری و سهنقطه و کرگدن و سایر مجلات تخصصی ادبیات مشغول به نوشتن شدم. تجربیات زیستهام در دیالوگ با مراجعینم، تبدیل به داستانهای زیادی شد که از دلِ آنها جوایز داستانی به ثمر نشست: دیپلم افتخار و برگزیده پنجمین دوره جایزه داستان تهران، دیپلم افتخار و برگزیده اول داستان جشنواره سراسری شعر و داستان دانشگاه آزاد اسلامی، برگزیده کنگره بینالمللی «محمد (ص)»، برگزیده اول پنجمین جایزه ادبی سیمین، برگزیده اول سیزدهمین جشنواره داستانی جایزه ادبی یوسف، برگزیده اول داستان قرآنی محمد در دانشگاه تهران و…
به مرور زمان متوجه شدم که به هر طرف نگاه کنم، با داستانها روبهرو میشوم. از گذشتههای خیلی دور که اجداد ما دور آتش مینشستند و داستان تعریف میکردند تا به امروز که سریال و فیلم میبینیم، یکی از اصلیترین نیازهای انسان، یکسان باقی مانده است: تمایل به داستان و روایت.
چه زمانی جرقه «آداب جنایت» زده شد. ایدهاش از کجا آمد؟
وقتی پایاننامه کارشناسی ارشد فلسفه اخلاق را نوشتم و دفاع کردم، با دکتر ابوالقاسم فنایی پیرامون تأثیر داستان در تفکرات و تأملات بشری گفتوگو میکردیم. مدتها بود که مشغول نوشتنِ مقالات و یادداشتهایی از تلفیق فلسفه اخلاق با سایر علوم بودم. همینکه استاد قیصری طرح و پیرنگِ رمان خواستند، اولین جایی که ذهنم خطور کرد، تقابل اخلاق با یکی از مسائلِ دیگر علوم بود. بعد از تأملات زیاد، موضوعی ذهنم را قفل کرد. یک مفهوم و اصل مهم در حقوق کیفری وجود دارد تحت عنوان «اصل تناسب جرم و جزا». در این بحث، به طور کلی به این سوال پرداخته میشود که آیا مجازاتهای تعیین شده برای جرائم با شدت و نوع جرم متناسب هستند یا خیر. در حقوق کیفری، این اصل به عنوان یکی از اصول اساسی در تعیین مجازاتها مطرح است. به عنوان مثال، انتظار میرود که مجازات یک قتل عمدی، سنگینتر از یک سرقت ساده باشد اما متأسفانه خیلی توجهی به این مسئله نمیشود.
پیرنگی را برای رمان شروع کردم با درونمایه «تقابل اخلاق و حقوق در تناسب جرم و جزای شخصِ خطاکار». با دوستی که مطرح کردم، جرقههای خوبی را در ذهنم فعال کرد. به یک قهرمانی فکر کردم که بتوانم به رابطهاش با والدین و طرحوارههایی که توسط والدین ایجاد شده، اشاره کنم تا تحول شخصیتیِ مقبولی را در پایان ارائه دهم.
ابتدا اسم رمان را «اثر انگشت» گذاشتم که مفهوم بحران هویتِ قهرمانِ داستان به چشم بیاید، اما با مشورت یکی از دوستان، علیرضا غلامی (نویسنده رمان دیوار از نشر مروارید)، به اسم «آداب جنایت» رسیدم.
از دید شما رمان خوب چه ویژگیهایی دارد؟
از نگاه من رمان خوب، در گام نخست، داستانی است که جذابیت داشته باشد و بتواند این جذابیت را از همان سطرهای نخست، تا پایان حفظ کند. داستانی که خواننده بتواند به آن اعتماد کند. در واقع، به داستان وصل شود. خودش را آن وسط ببیند؛ وسط ماجراها. برایش مهم باشد که چه اتفاقی بر سر شخصیتها میآید. با آنها بخندد، گریه کند، بجنگد، عاشق شود، فراموش کند و اگر لازم شد، بترسد و این کار، اصلاً کار راحتی نیست. استعداد، آموزش، تمرین، خواندن و تجربه زیسته میخواهد.
یکی از اساتید بهعنوان مثال میگفت: «به ماهیگیرها فکر کنید. طعمه و قالب گرفتن ماهیهای کوچک تقریباً یکجور است. اما یک زمانی، ماهیگیر میخواهد ماهیِ درشت بگیرد. آن وقت، هم طعمهاش فرق دارد و هم قالبش. تازه شانس هم بیاورد و ماهی درشت به قالبش گیر کند، روش بیرون کشیدنش، مثل ماهیهای کوچک نیست. یک وقتی باید سیم قالب را ول کنی و بگذاری ماهی با خودش ببرد. یک وقتهایی باید بکشی سمت خودت. خوب باید با قلاب و ماهی بازی کرد. بعد که حسابی، آنطور که باید خستهاش کردی، میتوانی از آب بکشی بیرون. با این حال، قبل از هر کاری، باید طعمه خوبی برایش آماده کنی. با کرمِ خاکی نمیشود کوسه و نهنگ گرفت. با کلافِ نخ نمیشود، یوسف خرید. با چاقوی میوه خوری نمیشود جلوی آرپیجی ایستاد». توی داستان هم همین است. بدون ایجاد جذابیت، نمیشود خواننده داشت. یا بهتر بگویم، نمیشود خواننده زیادی داشت.
اما وقتی جذابیت ایجاد کردی، وقتی لای در را باز کردی و به خوانندهات نشان دادی که پشت این در، چه سرزمین بینظیری است، میآید داخل. ذات انسان، علاقهمند به کشف است. آنوقت میتوانی لابهلای حرفها، کلمات و جملهها، حرفهایت را به او بزنی. آنوقت میتوانی مفاهیمی که در ذهنت داری را به او انتقال دهی که باور کند.
ویژگی مهم بعدی، داشتن قصه است. اینکه در طول داستان، چه ماجرایی تعریف میشود و این ماجرا، چقدر میتواند خواننده را درگیر کند و بر ضمیرش تأثیر بگذارد. البته عوامل مهم و تکنیکی دیگری هم برای شناخت یک داستان خوب وجود دارد. اینکه شخصیتها چطور در آمدهاند، فضای داستانی چگونه است، آیا میشود داستان را باور کرد یا نه؟ زمانهای داستانی، نثر و مابقی عناصر هم از این دست هستند. با این حال، تا وقتی خواننده را درگیر نکردهایم، از کجا به او بفهمانیم که ما نویسنده خوبی هستیم؟ بنابراین، گمان میکنم که مهمترین ویژگیهای یک داستان خوب، جذابیت و قصه است.
به نظرم ادبیات داستانی ما به ایدههای متفاوتی از جنس «آداب جنایت» نیاز دارد. به این معنی که فضای تازهای را برای مخاطب ایجاد کند. تجربه زیستهای که امثال شما میتواند از آن بنویسند. قبول دارید؟
قبل از تصویب ایده «آداب جنایت»، ایدههای مختلفی را بررسی کردم و بارش فکریِ زیادی را با اساتید و دوستانم داشتم و حتی بخشهایی از ایدههای دیگر را نوشتم، ولی چنگی به دلم نزد و کنار گذاشتمش. پیدا کردنِ ایده متفاوت و خاص، منوط به الهام گرفتن است. الهام گرفتن یکی از سختترین بخشهای نویسندگی است. یک نویسنده برای ایجاد ایدههای داستانی جدید مجبور است به طور فعال ایدهپردازی کند یا به دنبال موضوعی الهامی برای نوشتن بگردد. سعی من در ایده متفاوت، استفاده بهینه از امکانات خودم بود. دوست داشتم با توجه به رشته تحصیلیام، رمانم رویکرد دینی، فلسفی و روانشناختی داشته باشد، لذا دنبال کاراکتری گشتم که درگیریهایی در این حیطهها داشته باشد تا بتوانم با تسلط بیشتری بنویسمش.
به صورت خلاصه باید بگویم، آداب جنایت، داستانی عاشقانهجنایی با حوادث پیدرپی است. روایتی برآمده از سرگذشت جوانی شرور است که در تصادفی مرگبار فراموشی میگیرد و ناگزیر وارد فصل دوم زندگیاش میشود. آشفتگیهای ذهنی این قهرمانِ ۳۱ ساله حول مفاهیمی مانند «قضا و قدر» و «قسمت» میچرخد و تا مرز «معجزه» و «بازگشت» به زندگی عادی پیش میرود. رمان «آداب جنایت» اقتباسی آزاد از شخصیت فراموشنشدنیِ ژانوالژانِ ویکتور هوگو است، با همه آن چالشهای روانشناختی، اخلاقی و حقوقیاش.
ما در رمان انگار بین دو نیروی خیر و شر قرار گرفتهایم و در رمان شما نیروی خیر به نیروی شر کمک میکند مسیر تازهای را آغاز کند. در اینباره توضیح دهید.
در ادبیات، بویژه در رمان، نیروی خیر و شر دو اصل اساسی هستند که اغلب در تقابل با هم قرار میگیرند و به عنوان یک ساختار اساسی در داستانها مورد استفاده قرار میگیرند. نیروی خیر معمولاً با مفاهیمی مانند نیکویی، مهربانی، صداقت و عدالت همراه است، در حالی که نیروی شر با مفاهیمی مانند بدبختی، زشتی، نفاق و ظلم همراه است. در رمان «آداب جنایت» شخصیت سیدتقی به عنوان نیروی خیر توانست بر رضا برقی که نقش شخصیت شرور را بهعهده داشت، غلبه کند و مسیر و پنجره جدیدی به رویش باز کند.
همانطور که میدانید نیروی خیر و شر در رمان نقش بسزایی دارد. بهعنوان مثال اگر به دنبال تنش، نمادگرایی، توسعه شخصیت، پیام اخلاقی و تأثیر بر مخاطب هستیم، از تقابل بین خیر و شر میتوانیم بهره بگیریم.
در واقع جهان ما آکنده از امر خیر و شر است. ما گاه در سمت خیر قرار میگیریم و گاه در کانون شر. از منظر ایمان اما عاقبتِ کار قدر و ارج دارد. از همین رو، سنت ادبی ما مشحون از این معنا و مفهوم است: خدایا چنان کن سرانجام کار / تو خشنود باشی و ما رستگار. عاقبت عماد یا همان رضا برقی در همین فضا شکل میگیرد. چه شد که این سمت را انتخاب کردید؟
پایان بندی خوب برای یک داستان باید مطابق با آنچه قبل از آن اتفاق افتاده است باشد. تکنیک امداد غیبی که در نمایشنامهنویسی قدیم بسیار استفاده میشد را در نظر بگیرید. در آخرین لحظات، خدایان دست به کار میشوند و افراد را نجات می دهند. امروزه، این نوع پایان ساختگی مورد پسند خوانندگان نیست. پایانبندی باید یک نتیجهگیری منطقی و مناسب برای آنچه قبلاً رخ داده است؛ باشد - نه پایانی بدون پیش زمینه قبلی.
با وجود اینکه پایان داستان باید اتفاقات قبلی را دنبال کند، اما بهترین پایان قابل پیشبینی نیست. این بدان معنا نیست که ما مجبوریم حتماً با یک پیچش داستانی خواننده را شوک کنیم. بلکه فقط به این معنی است که پایان باید خواننده را تا حدی غافلگیر کند.
پایانبندی «آداب جنایت» مقداری متفاوت است و به نوعی نزدیک به پایان باز است. برخی از پایانبندیهای عالی پایان باز هستند. وقتی داستان خود را بصورت باز پایان میدهیم، مردم را به گفتوگو، تفکر و جستجوی پاسخ تشویق میکنیم.
آنچه که در پایانبندی همیشه برایم مهم است، توجه به چند مسئله مهم است. بهعنوان مثال نحوه پایان دادن به داستان باید به همه صحنهها و همه فصول شکل دهد. نکته دیگر اینکه نسبت به خوانندگان خود باید سخاوتمند باشیم. آنها بر ما و کار ما سرمایهگذاری کردهاند. یک پایان مناسب به آنها ارائه دهیم و اجازه ندهیم عجولانه به نظر برسد. از طرفی پایانبندی را میتوانیم غیر قابل پیشبینی کنیم، اما منصف باشیم. خوانندگان داستان ما باید احساس کنند که چنین پایانی را حدس میزدند - زیرا ما به اندازه کافی نکات ریزی در متن گنجاندهایم – اما نباید احساس کنند که فریب خوردهاند.
در انتها شخصیت اصلی ما باید در مرکز توجه باشد. همه چیزهایی که او در طول داستان در نتیجه تلاشهایش برای رفع مشکلات آموخته است باید اکنون او را به شخصی متفاوت تبدیل کند.
اگر به شخصیت اصلی داستان نگاه کنیم زندگیاش به دو فصل تقسیم میشود. قبل و بعد از آن تصادف هولناک که در فصل نخست به خوبی عهدهدار افتتاحیه رمان شده است. دیگران چه نقشی در تغییر مسیر زندگی ما بازی میکنند. این یکی از محورهای اصلی رمان شماست.
تجربه تروما میتواند زندگی هر یک از ما را دچار تغییرات شدیدی کند که این تغییرات ممکن است مثبت یا منفی باشد. برخی از این تغییرات مثبت میتواند شامل قدردانی از زندگی، بهبود روابط، افزایش قدرت شخصی، تغییر فلسفه زندگی و تغییر اولویتها است.
یک حادثه میتواند به عنوان نقطه عطفی در زندگی یک فرد عمل کند و منجر به تحولات عمده در زمینههای مختلفی شود. این تحولات میتواند شامل تغییر در باورها، ارزشها، رفتارها و حتی روابط فرد با دیگران باشد. از طرفی تحقیقات روانشناختی نشان میدهد داشتن شبکههای اجتماعی قوی مثل خانواده و دوستان که از شخص آسیبدیده حمایت کنند به تسریع روند رشد پس از سانحه کمک میکند. در واقع احساس پذیرفته شدن از طرف دیگران به فرد کمک میکند که در مواجهه با مشکلات احساس تنهایی نکند، احساسات خود را بیان کند و بتواند به طور مؤثرتری با تجربههای دشوار کنار بیاید. البته کیفیت و عمق ارتباطات با این افراد نیز مهم است؛ زیرا روابط نزدیک و صمیمانه میتواند محیط امنتری برای فرد ایجاد کنند. مثل حضور سیدتقی و حاجآقا سلطانی که با حمایت فردی و اجتماعیشان نقش مهمی در تغییر شخصیت رضابرقی داشتند.
با آنکه ایده و موقعیتهای داستان این پتانسیل را داشت که به سمتی حرکت کند تا بوی جانبداری یا شعار بدهد، نویسنده خونسرد و بیطرف قصهاش را روایت میکند، چقدر این موضوع به باورپذیری داستان کمک میکند تا از ذبح کردن مفاهیم دوری کند؟
جانبداری و گرایش شخصی نویسنده به یک شخصیت، دیدگاه، یا ایدئولوژی خاص در داستان، میتواند در انتخاب شخصیتها، رویدادها و حتی نحوه بیان داستان تأثیرگذار باشد و به خواننده احساسی خاص یا تعبیر خاصی از داستان القا و تحمیل کند. نویسنده ممکن است شخصیتهای خود را به گونهای خلق کند که با دیدگاه و ارزشهای خود سازگار باشند. مثلاً با اعطای ویژگیهای مثبت به یک شخصیت و منفی به شخصیت دیگر، جانبداری خود را در داستان نشان دهد. حتی نویسنده میتواند با استفاده از زبان و سبک نوشتار خاص، جانبداری خود را به نمایش بگذارد. مثلاً با استفاده از واژگان مثبت برای توصیف یک شخصیت و واژگان منفی برای توصیف شخصیت دیگر، یا با استفاده از سبک نوشتار عاطفی برای ایجاد حس همدردی در خواننده، جانبداری خود را نشان دهد.
اما من علاقه داشتم که راوی خونسرد و بدون پیشزمینه باشد تا خواننده حق انتخاب داشته باشد و لذت کشف را درک کند. البته جانبداری نویسنده میتواند یک ابزار قدرتمند برای ایجاد تعامل و احساس در خواننده باشد، اما باید به این نکته توجه داشت که جانبداری افراطی میتواند باعث دور شدن خواننده از داستان و ایجاد حس عدم تعادل در خواننده شود.
- ۰ ۰
- ۰ نظر